sarman

دل نوشته های سارا

sarman

دل نوشته های سارا

شروع می کنم به از تو نوشتن کاغذ مست می گردد قلم به رقص در می آید نمی دانم چرا هر وقت می خواهم چیزی از تو بر روی کاغذ بیاورم واز تو بنویسم وجودم،قلمم،کاغذم همه و همه به وجد می آییم.عزیزم!تمام شب در خیالت گریستم هنوز پاییز چشمانت را روی شاخه های سرد انتظار جستجو می کنم نمی دانی چقدر محتاج نوام.هنوز کاغذهایم به شوق نگاهت رنگ کاهی را پس می زند وتمام شب وتمام ثانیه ها، یکی یکی می گذرندوبه دریا ها اشک هایم روان می شوند انگار تاب دیدن پاییز چشمانت را ندارد کاش برگردی زود،کوچه بی تو دل تنگی دارد کاش برگردی زود ومی دیدی که دلم بی تو چه حالی دارد ببینی که هنوز حلقه زرد خورشید داغ تنهایی من را دارد کاش زود برمیگشتی تا قاب عکس روی دیوار تهی از چهره تو نباشد وتمام صفحات دفترم از حرف ونگاه واسم تو پر شود کاش زود بر می گشتی.تو اگر برگردی من تمام شاخه های گل یاس را با تمام احساس تقدیمت می کنم.  

www.doste2.parsiblog.comبهترین تصاویردرwww.doste2.parsiblog.comبهترین تصاویردرwww.doste2.parsiblog.comبهترین تصاویردرwww.doste2.parsiblog.comبهترین تصاویردرwww.doste2.parsiblog.comبهترین تصاویردرwww.doste2.parsiblog.comبهترین تصاویردر

برای تو مینویسم

تو را در باران حل می بینم و کورکورانه نشانت را از قطره های باران می پرسم. غافل از اینکه، تو، خود بارانی. و من...
وامانده ای که حسرت باران مجنونش کرده.
شیرینی از تو سرودن چنان در من شور ایجاد می کند، که تنها خیال تو را داشتن، مرا بس است. خیالت را از من مگیر، که من بی آن عزلت نشین میکده ها خواهم شد. می دانی دل سپرده ام به خاموشی کلامت و جاودانگی عشقت را تا پایان ابدیت بر دوش می کشم؛ و این است تنها دلخوشی بستگی داشتنم با مجنون...
ای کاش بیابانگردی مجنون را پیشه کرده بودم. افسوس که نمی دانم کدام سو در پیش گیرم.در کدامین شب عزم سفر کردی؟ قدم در کدامین جاده گذاشته ای که من چشم بر آن بدوزم؟

چه زود از من گذشتی بی بهونه
نخواستی باشی و عشقی بمونی
بودم بازیچه ای عاشق همیشه
گرفتار نگاهت خیلی ساده
نمی دونم چرا خیسی چشمام
می اره خنده رو به روی لبهات
نمی دونم چرا بغض صدایم
نمی کنه یکم دلتو اروم
تو که عشقم برات مثل یه خواب بود
چرا کردی منو انقدر پریشون  

 

 

 

مد شده تو زمونه
بی وفایی ارزونه
دلا می شکنه اسون
غم می یاره فراوون
محبتها کم شده
قلبها همه سنگ شده
حروم شده عاشقی
مجنون نمی شه کسی
عشق رفته تو قصه ها
جاش اومده غصه ها
گذشت رفته از یادها
بی رحم شدن ادما 

 

 

رسمش نبود عزیز دل
بری و تنهام بزاری
من موندم و خیال تو
با رویا های بی کسی
دل نگرون و بی کسم
توی شبهای مهتابی
اشفته حال منتظرم
تا تو بیای از تاریکی
نگاه بارونی من
همیشه چشم به در داره
تا تو بیای ازتاریکی
بگی تو هم دوستم داری
غرق توهم شده ام
تو این دنیای کاغذی
سخت شده زندگی برام
تو باتلاق سردرگمی 

 

 

قسمت نشد با هم باشیم
باید از عشق دست بکشیم
باید به جرم عاشقی
همدیگرو رها کنیم
اگه تو سرنوشت تو
جایی برای من نبود
پس عشقی که مثل یه گل
تو قلب ما رویید چه بود
قانون عشق جدایی نیست
دوری و بی قراری نیست
قانون عشق رسیدنه
برای هم جون دادنه
چرا باید دل بکنیم
وقتی که عاشق همیم
چرا باید بگذریم از هم
وقتی که همنفسیم 

 

 

 

 

 

 

 روی قبرم بنویسید دختری تنها بود
دختری اسیر دست غم و دردهابود
بنویسید دلش مثل اینه صاف بود
عاشقی شکسته دل تو این دیار بی کس بود
بعد مرگم نمی خوام برای من گریه کنید
چشمای پر مهرتون رو واسه من خسته کنید
اگه عشق من اومد بهش بگین شدم فداش
بزاریدتابدونه جونموریختم من به پاش
بزارید تا بدونه عاشق واقعیش منم
اما هیچ وقت نزارید غصه باشه توی نگاش

 


 


آرزوی من اینست که دو روز طولانی درکنار تو باشم فارغ از پشیمانی
آرزوی من اینست یا شوی فراموشم یا که مثل غم هر شب گیرمت در آغوشم

آرزوی من اینست که تو مثل یک سایه سر پناه من باشی
لحظه تر گریه آرزوی من اینست نرم و عاشق و ساده
همسفر شوی با من در سکوت یک جاده آرزوی من اینست
هستی تو من باشم لحظه های هوشیاری مستی تو من باشم


آرزوی من اینست تو غزال من باشی تک ستاره روشن در خیال من باشی
آرزوی من اینست در شبی پر از رویا  پیش ماه و تو باشم
لحظه ای لب دریا  آرزوی من اینست
از سفر نگویی تو تو هم آرزویی کن اوج آرزویی تو
آرزوی من اینست مثل لیلی و مجنون پیروی کنیم از عشق
این جنون بی قانون آرزوی من اینست زیر سقف این دنیا
من برای تو باشم تو برای من تنها 

 

 

 

 

صدای باران

ببند پنجره را!!
ستاره پیدا نیست
هجوم گله ابر سیاه ، هست گواه
که در محاصره افتاده است ماه
                                زندانی ست.
صدای نعره ی تندر ، صدای شیون جغد
                               لهیب دم به دم آذرخش در جنگل
صدای همهمه ی شاخه ها، هیاهوی باد
                              غریو شادی اهریمنان تاریکی
صدای خنده ی شیطان ، تلاطم توفان
                             ببند پنجره را ، وقت تماشا نیست.
****************************************
درین میان ناگاه
صدای باران ،آرام بخش جان، برخاست
صدای باران ،شادی فزود واز غم کاست
صدای باران ،آن بانگ شوم را بشکست
صدای باران ،آن ورد تلخ را بگسست
صدای باران می گفت، های و هو کافیست
صدای باران با این نوید همراه است
که این پلیدی جانکاه پا برجا نیست !


امروز بیشتر از هر روزی احساس تنهایی می کنم

با خودم می گم امروز کسی رو ندارم............ ولی دارم شایدم داشتم

دلم گرفته!!

برای چی؟

 هیچی نمی دونم شاید می دونم و  نمی خوام بدونم......

یکی رو الان می خوام سرم و رو شونه هاش بذارم و .............!!  ولی کسی رو ندارم جز هیچکس

دلم گرفته و .......!!

شاید امروزه من یه خیال باشه یه خیال پوچ

 و تنهایم هم یه سراب باشه  

نازنینم !تو برایم هنوز بهترین حضور هستی ، در بهترین قاب دنیا . من و تو می توانیم دوباره عاشق شویم قبل از اینکه باران از پیچ این کوچه بگذرد . تن غربت زده جوانی ام از عشق تو گم شد و این نوشته زخمی بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت . من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم نباید در حسرت نبودن شهد شیرین زندگی ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم و بی ارزو خواب فرداها را ببینم . به اندازه همان ستاره هایی که شب های خلوتم را نظاره گر بودند می خواهمت و سحر گاهان همراه با طلوع خورشید از شوق تو بیدار می شوم و صدای عاشق ترین شقایق ها را از پنجره اتاقم می شنوم .


www.keyvan-67.blogfa.com 

www.keyvan.com2.ir 

ای کاش می توانستم نشان دهم، I wish l could make you

که تا کجا دوستت دارم. Understand how l love you

اما نمیتوانم راهی بیابم... cannot find a wayâ€

همیشه در جستجو هستم، l am always seeking but  

به آن آنی در تو عاشقم، l love in you a something  

 

که تنها خود کاشف آنم that only have descovered  

 

و تحسین می کند. you of the world that is  

آنی که تنها وتنها از آن من است. admired and known by others 

 

آنی که هرگز رنگ نمی بازد، a you which is eapecially mine  

 

وآنی که هرگز نمی توانم عشق از او بر گیرمWhich cannot evto love

  www.keyvan-67.blogfa.com

 

یک غم و صد تنهایی دلم نمی سوزد به یاد آن روزها و شب هایی که برایت شعر می سرودم به یاد آن شب هایی که ستاره ای پیدا کردم و اسم تو را روی آن گذاشتم . باز نگاهم به آسمان خیره شد و اسم تو را صدا زدم ، ولی هیچوقت صدایی از تو نیامد . بمان همان جایی که خنده هایت بهاری اند و اشک هایت پاییزی و من اینجا در گذشته تو فراموش شده ام و آلبوم خاطراتت را ورق می زنم . گله ای ندارم برای تنهایی ها و اشک هایی که تو را صدا می زنند . تو بگذر و برو برای همیشه با همان چتری که از زیر بغض باران می گذرد . و من سوختن و ساختن را انتخاب کرده ام و باز هم موردی نیست و باز بغض ها می شکنند و ما در اشک خود را پیدا می کنیم . راست می گفتی من همان عروسک تنهایی های تو بودم


I love you  

در کلبه تنهایی من چیزی جز انتظار نیست . دیوار های کلبه ام دیگر واژه های انتظار را خوب نمی فهمند . پنجره کلبه ام به روح پاییزی عادت کرده است و می داند ، از اشکهایم می فهمد که انتظارم برای کیست . نیلوفر های کنار پنجره ام برای آمدنت دست دعا بلند کرده اند . کبوتر سفید بام کلبه ام می داند انتظار تو را می کشم . می رود تا شاید خبری را برایم بیاورد ولی هرگاه باز می گردد در چشمانش سنگینی غمی را حس می کنم ، چیزی نمی گوید و پر می کشد . می داند اگر بگوید خبری از مسافر تو نبود اشک هایم سرازیر می شوند . من به شقایق هایم آب نمی دهم آنها با اشکهایم پرورش یافتند .

آسمان را خبر کردم که هرگاه پرتو های عشقت را به من تابیدی آفتابی شود ولی سالهاست که آسمان دهکده ام ابری است و می بارد . ای بهاز زندگیم ! بیا ، بیا تا پنجره ام از من خسته نشده ، بیا تا گلهایم با من قهر نکرده اند . بیا تا کبوترم حرفی برای گفتن داشته باشد ، بیا تا آسمانم آفتابی باشد ، بیا و به این انتظار پایان ده .