sarman

دل نوشته های سارا

sarman

دل نوشته های سارا

دلواپسی

  

 

 

بگذار یاد عاشقانه ترین دلواپسی هایم خط نخورده باقی بمانند، تا همیشه

گفته بودم اگر نگاهم نکنی تمام شعر هایم یخ می زنند و اسیر طعنه ی ثانیه ها می شوم

حالا نمی دانم تکلیف خیس خیال و خاطره هایم بی تو چه می شود ؟

فقط خدا کند آرزوهایم در بیابان تنهایی ، با طوفان غرور تو کمرنگ نشود ، آن وقت من می مانم

و زندگی زیبایی که به دنیای چشمان تو باختم

بغض گلایه های پر دردم را در هجوم تنهایی ، در باغ بی مهری ات ، غریبانه می شکنم

می خواهم گریه های بی صدایم را فریاد کنم؛ شایدً مرا به خاطر بیاوری

 

 

 

 

....

مرا دریاب

 

 

 خدایا به من توفیق:

       تلاش در شکست، صبر در ناامیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح


       کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا، مذهب بی عوام،


       عظمت بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بینمود، گستاخی


       بی خامی،مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت


    و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،  


        


                                                                روزی کن....   

 

خدایا خسته شدم

مات و حیران به تمامی روزهای زندگیم می اندیشم ....چرا اینچنین باید ، همواره تنها بمانم ؟ چرا همواره باید در حسرت آن کسانی که به اندازه تمام روزهای زندگیم ، میپرستمشان ، اینگونه سیاهی چشمانم را جاری سازم ؟


چرا همواره باید اینقدر مهربان باشم و هیچکس قدر مهربانیم را نداند ؟؟ چرا همواره باید این چنین خرد شوم و اینچنین فراموش شوم ؟ همواره در ابتدای هر آغاز می خواهم سنگی بمانم ، اما نمی توانم ! چرا انسانها اینقدر ، اینقدر آسان می گذرند از آنچه گذشتن از آن دشوار می ماند ؟ کو آنچه خدا به نام قلب به آدمیت هدیه کرد تا با آن دوست بدارند و با آن زنده بمانند ؟؟ گویی همه مرده اند ، هیچ قلبی نمی تپد ، همه انسانها آدمیت را از یاد برده اند ! شاید من همانند اسرار می مانم ، چرا که هیچ کس ، توان فهمیدنم را ندارد !آری ، آدمی همیشه از اسرار می ترسد !

 

A---*     omid

 

R---*  royaye abi  

 

M--*  mehre bi payan    

 

A--*        Entezar 

 

 

N--*    Nafasam  

 

 

 

ای آرزوی من  

 

تو همان همای بخت منی کز دیار دور 

  

پرپرزنان به کلبه ی من پر کشیدی  

 

بربامم ای پرنده عرشی خوش آمدی  

 

در کلبه ام بمان  

 

برای همیشه بمان  

 

 

نام زیبایت را اینگونه تفسیر کردم

 

 

 

 

 

 

 

اینبار برای تو میگویم

 

دلم گرفته...

 

باز هم دلم گرفته.

 

باز هم من ، قلم و کاغذ...

 

حرف هایم را به قلم می گویم او نیز برای برای کاغذ؛

 

و کاغذ از حرف هایم سیاه و می شود،

 

و گوش می دهد.

 

باز هم برای قلمم زمزمه می کنم...

 

دلتنگی هایم را،

 

تنهایی هایم را ،

 

 احساس هایم را،

 

این بار از تو می گویم ...

 

این بار برای تو می گویم:

 

دلم برایت تنگ شده ،

 

قلبم تنهاست و در انتظارت ...

 

چشم هایم آشک آلود است...

 

و دستانم لرزان.

 

دارم از دلی شکسته می گویم...

 

که هر که خواست به آن ضربه ای زد،

 

ولی آن را نشکست.

 

حالا از دوری تو شکسته...

 

من و قلب شکسته ای مانده ام

 

که کسی خواهان آن نیست...

 

حتی تو....