چه زود از من گذشتی بی بهونه
نخواستی باشی و عشقی بمونی
بودم بازیچه ای عاشق همیشه
گرفتار نگاهت خیلی ساده
نمی دونم چرا خیسی چشمام
می اره خنده رو به روی لبهات
نمی دونم چرا بغض صدایم
نمی کنه یکم دلتو اروم
تو که عشقم برات مثل یه خواب بود
چرا کردی منو انقدر پریشون
مد شده تو زمونه
بی وفایی ارزونه
دلا می شکنه اسون
غم می یاره فراوون
محبتها کم شده
قلبها همه سنگ شده
حروم شده عاشقی
مجنون نمی شه کسی
عشق رفته تو قصه ها
جاش اومده غصه ها
گذشت رفته از یادها
بی رحم شدن ادما
رسمش نبود عزیز دل
بری و تنهام بزاری
من موندم و خیال تو
با رویا های بی کسی
دل نگرون و بی کسم
توی شبهای مهتابی
اشفته حال منتظرم
تا تو بیای از تاریکی
نگاه بارونی من
همیشه چشم به در داره
تا تو بیای ازتاریکی
بگی تو هم دوستم داری
غرق توهم شده ام
تو این دنیای کاغذی
سخت شده زندگی برام
تو باتلاق سردرگمی
قسمت نشد با هم باشیم
باید از عشق دست بکشیم
باید به جرم عاشقی
همدیگرو رها کنیم
اگه تو سرنوشت تو
جایی برای من نبود
پس عشقی که مثل یه گل
تو قلب ما رویید چه بود
قانون عشق جدایی نیست
دوری و بی قراری نیست
قانون عشق رسیدنه
برای هم جون دادنه
چرا باید دل بکنیم
وقتی که عاشق همیم
چرا باید بگذریم از هم
وقتی که همنفسیم
روی قبرم بنویسید دختری تنها بود
دختری اسیر دست غم و دردهابود
بنویسید دلش مثل اینه صاف بود
عاشقی شکسته دل تو این دیار بی کس بود
بعد مرگم نمی خوام برای من گریه کنید
چشمای پر مهرتون رو واسه من خسته کنید
اگه عشق من اومد بهش بگین شدم فداش
بزاریدتابدونه جونموریختم من به پاش
بزارید تا بدونه عاشق واقعیش منم
اما هیچ وقت نزارید غصه باشه توی نگاش
سلام
زیبا بود و
زیبا بود
خیلی زیبا بود لذت بردم
بازم ادامه بده
منو تو یه جورایی مثه همیم
بازم پیشم بیا
به نام خدائی که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ
زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ
شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفرید . . .
تبسم شیرین عشق گوشه ای از نگاه خداست ، تنها به نگاه او میسپارمت . .