in payam taghdime Kasi Ke
namash dar bahare man
yadash dar andisheye man
eshghash dar ghalbe man
Didarash Arezoye man
my lovelly you
من آن روز را انتظار می کشم
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان برای هر انسان برادری ست.
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف ؛ زندگیست
تا من بخاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم...
روزی که تو بیایی ؛ برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوتر هایمان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر نباشم.
احمد شاملو
وقتی که
اعتماد نیست
سیاه و سفید چه فرق می کند
برای تو
وقتی که در باورت نیستم
چگونه به انتظارت دلخوش بدارم
وقتی که
باورم نداری
و وجودم را
به همراه واژه های حقیر
در نمادی از دورویی
تداعی می کنی
چگونه نترسم؟!
کاش باورم داشتی
به اندازه ی ناباوری
کاش آنگونه که هستم
مرا می شناختی
نه آنگونه
که تصور داری
کاش قادر بودم
نه با کمک کلمات
بلکه با نیرویی فراروانی
وجودم را
برایت به تصویر بکشم
تا شاید
کمی دلت
برایم به رحم آید
اما.....
فاصله بسیاراست
فاصله بین
آنچه هستم و
آنچه تصور کردی
کاش روزی برسد
که بدانی
سفیدی را سیاه دیدن
هنر نیست
بلکه در سیاهی
سفیدی دیدن
هنر است و
نشانه ی رشد
کاش....