نازنینم !تو برایم هنوز بهترین حضور هستی ، در بهترین قاب دنیا . من و تو می توانیم دوباره عاشق شویم قبل از اینکه باران از پیچ این کوچه بگذرد . تن غربت زده جوانی ام از عشق تو گم شد و این نوشته زخمی بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت . من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم نباید در حسرت نبودن شهد شیرین زندگی ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم و بی ارزو خواب فرداها را ببینم . به اندازه همان ستاره هایی که شب های خلوتم را نظاره گر بودند می خواهمت و سحر گاهان همراه با طلوع خورشید از شوق تو بیدار می شوم و صدای عاشق ترین شقایق ها را از پنجره اتاقم می شنوم .
ای کاش می توانستم نشان دهم، I wish l could make you
که تا کجا دوستت دارم. Understand how l love you
اما نمیتوانم راهی بیابم... cannot find a wayâ€
همیشه در جستجو هستم، l am always seeking but
به آن آنی در تو عاشقم، l love in you a something
که تنها خود کاشف آنم that only have descovered
و تحسین می کند. you of the world that is
آنی که تنها وتنها از آن من است. admired and known by others
آنی که هرگز رنگ نمی بازد، a you which is eapecially mine
وآنی که هرگز نمی توانم عشق از او بر گیرم. Which cannot evto love
یک غم و صد تنهایی دلم نمی سوزد به یاد آن روزها و شب هایی که برایت شعر می سرودم به یاد آن شب هایی که ستاره ای پیدا کردم و اسم تو را روی آن گذاشتم . باز نگاهم به آسمان خیره شد و اسم تو را صدا زدم ، ولی هیچوقت صدایی از تو نیامد . بمان همان جایی که خنده هایت بهاری اند و اشک هایت پاییزی و من اینجا در گذشته تو فراموش شده ام و آلبوم خاطراتت را ورق می زنم . گله ای ندارم برای تنهایی ها و اشک هایی که تو را صدا می زنند . تو بگذر و برو برای همیشه با همان چتری که از زیر بغض باران می گذرد . و من سوختن و ساختن را انتخاب کرده ام و باز هم موردی نیست و باز بغض ها می شکنند و ما در اشک خود را پیدا می کنیم . راست می گفتی من همان عروسک تنهایی های تو بودم
در کلبه تنهایی من چیزی جز انتظار نیست . دیوار های کلبه ام دیگر واژه های انتظار را خوب نمی فهمند . پنجره کلبه ام به روح پاییزی عادت کرده است و می داند ، از اشکهایم می فهمد که انتظارم برای کیست . نیلوفر های کنار پنجره ام برای آمدنت دست دعا بلند کرده اند . کبوتر سفید بام کلبه ام می داند انتظار تو را می کشم . می رود تا شاید خبری را برایم بیاورد ولی هرگاه باز می گردد در چشمانش سنگینی غمی را حس می کنم ، چیزی نمی گوید و پر می کشد . می داند اگر بگوید خبری از مسافر تو نبود اشک هایم سرازیر می شوند . من به شقایق هایم آب نمی دهم آنها با اشکهایم پرورش یافتند .
آسمان را خبر کردم که هرگاه پرتو های عشقت را به من تابیدی آفتابی شود ولی سالهاست که آسمان دهکده ام ابری است و می بارد . ای بهاز زندگیم ! بیا ، بیا تا پنجره ام از من خسته نشده ، بیا تا گلهایم با من قهر نکرده اند . بیا تا کبوترم حرفی برای گفتن داشته باشد ، بیا تا آسمانم آفتابی باشد ، بیا و به این انتظار پایان ده .
سلام
بی عشقی یا عاشق؟
نتونستم از وبلاگت این رو بفهمم!
سلام
چطوری؟
اول اینکه یادت رفت تلفنت رو بنویسی. دوم اینکه من هم اصلا ایران نیستم. فرانسه هستم. تو کجایی؟ میگم که شاید بتونیم بیشتر با هم آشنا بشیم از راه دور، نه؟
قربانت
بازم یه تنه به قاضی رفتی سارا؟
من اف گذاشتم برات که عابجی!
خودت گفتی که تو وب....
چه کنم من اخه.من شماره ی داداشی و دارم اما چطو برسونم بهت وقتی خاموشی.........!؟؟
باهام تماس بگیر حتی شده ۵دقیقه....
منتظرم....
بی معرفت توئی نه من...
من اف گذاشتم . همه چی و نوشتم برات
خودت گفتی تو وب ....
اخه من چه کنم!؟
باهام تماس بگیر تا دیر نشده ....
منتظرم سارا...
سلام سارا جان خوبی آپ زیبایی بود تبریکمیگم به عشق پاکت عزیزم کاش بعضی ها هم مثل تو بودن
من هم آپم منتظر نظراتت هستم زودی بیا
حرف هایم تلخ و پوچ و سرد و تکراری و بس
ناله هایم عاری از روی تنهایی و بس
سلام.
ایشاا... به آرزوت برسی.
شاد باشی
وبلاگ خوشگلی داری دوست عزیز ممنونم از نظرتون انشاالله که همیشه شاد باشی