من آن روز را انتظار می کشم
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان برای هر انسان برادری ست.
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است.
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی
روزی که آهنگ هر حرف ؛ زندگیست
تا من بخاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم...
روزی که تو بیایی ؛ برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوتر هایمان دانه بریزیم...
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی
که دیگر نباشم.
احمد شاملو
سلام
خیلی قنگ بود و شما چقدر با احساس می نویس خوشم اومد
باز هم بنویس
راستی خوشحال می شم اکه برام ایمل کنین
قربون شما قاسم از اهواز ۰۹۱۶۶۱۱۷۷۸۱
شب در کمین شعری گمنام و ناسرود
چون جغد می نشینم در زیج رنج کور
می جویمش به کنگره ابر شب نورد
می جویمش به سوسوی تک اختران دور
سلام ممنون از شهر شاملوت خیلی باهاش حال کردم من و یاه خاطراتم انداختی منم با شاملو جواب دادم بازم بابت شعرت ممنون عزیزم خیلی قشنگ بود
خدایا منو ببخش
من همه چیز رو نگفتم
من نگفتم دستاشو بهم نداد
من نگفتم چقدر مهربون بود
خدایا منو ببخش که همه چیز رو تعریف نکردم
تنهاتر از تنها من خوبیهات رو فراموش نمی کنم
ماهی سیاه کوچولو به روز شد
سلام کجایی نیستی
شهر هرت جایی است که رنگهای رنگین کمان مکروهند و رنگ سیاه مستحب
شهر هرت جایی است که اول ازدواج می کنند بعد همدیگه رو می شناسن
شهر هرت جایی است که همه بَدَن مگر اینکه خلافش ثابت بشه
ماهی سیاه کوچولو به روز شد